- مشخصات كتاب
- [مقدمة المؤلف]
- قال: بدان كه لازم است اعتقاد به خلافت و افضليّت خلفاء
- قال: و خلافت عبارت است از نيابت حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در اقامه دين
- قال: و شرايط امام و خليفه دوازده چيز است:
- اشاره
- امّا آنچه از شروط مذكور كه در نزد اماميه معتبر نيست دو چيز است:
- امّا آنچه دلالت بر فسق أبو بكر مىكند چند چيز است:
- اول: فرستادن آوردن حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) از براى بيعت به عنف،
- دوم از آنچه دلالت بر فسق أبو بكر مىكند قضيه غصب كردن فدك و عوالى است از حضرت فاطمه (سلام اللَّه عليها)
- سوم از آنچه دلالت بر فسق أبو بكر مىكند اذيّت رسانيدن اوست به حضرت خير النساء
- چهارم از آنچه دلالت بر فسق أبو بكر مىكند آن است كه خلف قسم نمود
- پنجم از آنچه دلالت بر فسق او مىكند قول عمر است كه در شأن او گفته است كه:
- ششم از آنچه دلالت بر فسق او مىكند آن است كه وصيت كرد كه او را در خانه حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) دفن كنند
- هفتم از آنچه دلالت بر فسق و ظلم او مىكند كلماتى است كه در وقت مفارقت از دنيا و مشاهده احوال عقبى گفته:
- اول آنچه مسلّم و مشهور در كتب فريقين مسطور است كه در آن وقت گفت:
- دوم آنچه غزالى در كتاب «احياء العلوم» روايت كرده است
- سوم آنچه در تنفيس (كذا) كرابيسى و زهره انيسى (كذا) و مواعظ الكرامى (كذا) روايت شده كه
- چهارم آنچه در كتاب «الصراط المستقيم» از محمد ابن أبي بكر روايت شده كه
- پنجم آنچه زياد بكائى كه از اكابر علماى ايشان است نقل نموده است
- و امّا آنچه دلالت بر فسق عمر مىكند
- اشاره
- اول آنچه در «صحيح مسلم» روايت شده كه حضرت امير المؤمنين (عليه السّلام) و عباس در زمان خلافت عمر به نزد او رفتند
- دوم از آنچه دلالت بر فسق عمر مىكند آن است كه مكرّر مخالفت حكم خدا و حكم حضرت رسالت پناهى مىكرد
- سوم از آنچه دلالت بر فسق او در زمان خلافت مىكند آن است كه به بسيارى از احكام ثابته نبويه كه جاهل بود،
- چهارم از آنچه دلالت مىكند بر فسق و گمراهى او كلماتى است كه در وقت رفتن او از دنيا حقتعالى بر زبان او جارى كرد
- امّا آنچه دلالت بر فسق عثمان در زمان او مىكند
- اشاره
- اول آنكه حَكَم ابن أبي العاص و پسرش مروان را كه طريد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بودند
- دوم از آنچه دلالت بر فسق عثمان كه در زمان خلافت از او صادر شد مىكند اذيّت و بد سلوكى است كه با جمعى از اجله صحابه به عمل آورد
- سوم از آنچه دلالت بر فسق او مىكند آن است كه خمس كه مخصوص اهل بيت است
- چهارم از آنچه دلالت بر فسق او مىكند آن است كه علف و گياه صحرا از براى شتران خود غُرُق كرد
- پنجم از آنچه دلالت بر فسق و ضلالت او مىكند آن است كه اكثر صحابه او را تفسيق و تكفير كردند و شهادت به فسق و ظلمش دادند،
- ششم از آنچه دلالت بر فسق بلكه بر كفر او مىكند، اجماع صحابه است از مهاجر و انصار بر قتلش
- قال: و طريق انعقاد امامت چهار است:
- اشاره
- و امّا دليل بر انحصار طريق به نصّ چند چيز است:
- اول آنكه عصمت و افضليّت از جميع امّت
- دوم آنكه مردمان كه اهل بيعت بر اماماند اختيار ندارند كه تعيين قاضى نمايند
- سوم آنكه دانستى كه امامت عبارت است از خلافت از جانب خدا
- چهارم آنكه شبهه نيست كه تعيين و نصب امام از جهت اصلاح عباد و انتظام بلاد است
- پنجم آنكه از كتب فريقين ثابت و محقق است كه انبياء سلف همه تعيين خليفه نمودند و از دنيا رحلت فرمودند
- ششم آنكه هرگاه تعيين و نصب امام به اختيار رعيّت باشد بايد تبديل و عزلش نيز به اختيار ايشان باشد،
- هفتم آنكه اماميه را اعتقاد آن است كه همچنان كه به بعث نبي عقلًا بر خداى تعالى واجب است همچنين
- و امّا طريق دوم كه عهد امام سابق باشد
- و امّا طريق سوم ايشان كه عبارت شورى باشد
- قال: و مخالفان در شرايط امامت چند فرقهاند:
- قال: و ديگر از مخالفان اماميهاند
- قال: و ديگر از مخالفان غلاة شيعهاند،
- قال: و ديگر از مخالفان اماميّه و اسماعيليّهاند
- قال: اعتقاد بايد كرد كه خليفه به حق يعنى مستجمع صفات
- اشاره
- اجماع ايشان بر خلافت أبو بكر، و اين دليل باطل است به چند وجه:
- اول آنكه اجماع در نزد اماميه در وقتى حجّت است كه معصوم داخل آن باشد
- دوم آنكه سنّيان كه قائل به حجيّت اجماعاند با قطع نظر از دخول معصوم، اختلاف كردهاند
- سوم آنكه اصوليّين اهل سنّت تصريح كردهاند كه هر اجماعى بايد مستندى داشته باشد،
- چهارم آنكه اجماعى كه در نزد ايشان حجّت است، اجماع جميع اهل حلّ و عقد است
- قال: و مخالف در اين اعتقاد، شيعه است
- اشاره
- مخفى نماند كه شيعه را [براى] اثبات امامت حضرت مرتضى على (عليه السّلام) چند طريق است:
- اشاره
- اما بيان اثبات خلافت آن حضرت به طريق چهارم معلوم شد،
- و امّا طريق اول يعنى طريق نصّ
- و امّا طريق عصمت [دوم]
- امّا طريق افضليت [سوم]
- اشاره
- چند روايت كه صريح است در افضليت آن حضرت از جميع، و اكابر علماء و مشايخ ايشان در كتب معتبره خود نقل كردهاند اكتفا مىكنيم:
- حديث اول روايتى است كه أحمد بن حنبل در «مسند» خود و احمد بيهقى در «صحيح» خود
- دوم حديثى است كه در «جامع الاصول» از «صحيح» ترمذى روايت كرده است
- حديث سوم ابن مغازلى شافعى در «مناقب» خود روايت كرده است
- حديث چهارم ابن جبير در كتاب «نخب» از سعد بن أبي وقّاص روايت كرده است
- پنجم حديثى است كه اخطب خوارزم و اصفهانى و ابو بكر شيرازى و ابن مردويه به چهل طريق روايت كردهاند
- حديث ششم كه صريح است در افضليّت آن حضرت در علوم حديثى است كه أبو المكارم
- حديث هفتم حديث مشهور متواتر است كه در روز خندق
- حديث هشتم حديث مواخات است
- حديث نهم حديثى است كه احمد حنبل در «مسند» خود و صاحب كتاب «شرف النبى» و صدر الائمه
- حديث دهم حديثى است كه در «مناقب» خطيب خوارزمى و «مناقب» ابن مردويه
- حديث يازدهم حديثى است كه ابن أبي الحديد در «شرح نهج البلاغه»
- حديث دوازدهم حديثى است كه ناصر ابن أبي المكارم مطرزى خوارزمى
- حديث سيزدهم حديثى است كه ابن أبي الحديد از «مسند» احمد حنبل روايت كرده است
- حديث چهاردهم حديثى است كه در «تاريخ» خطيب
- حديث پانزدهم صاحب كتاب «مراصد» از ابن عباس روايت كرده است كه:
- حديث شانزدهم حديثى است كه زمخشرى در «ربيع الابرار» روايت نموده
- حديث هفدهم حديثى است كه محمّد بن يوسف گنجى شافعى
- حديث هيجدهم حديثى است كه فاضل مذكور در كتاب مذكور به نحو مسطور روايت كرده است
- حديث نوزدهم حديثى است كه باز فاضل مذكور در كتاب مسطور به نحو مزبور روايت نموده
- حديث بيستم حديثى است كه باز فاصل مذكور در كتاب مزبور به نحو مسطور روايت كرده
- قال: و امّا دليل شيعه بر نصّ جلى بر وجه تفصيل آن كه استدلال نمودهاند
- قال: و ما در اين مقام مىخواهيم محاكمه كنيم ميان اهل سنّت و جماعت شيعه
- اشاره
- بر عقلا و ارباب شعور مخفى نيست انكار نصوص جليّه بر خلافت حضرت مرتضى على (عليه السّلام) به غير از عناد و عصبيت ديگر باعثى ندارد
- اشاره
- نصّ اول نصّى است كه ابن مغازلى شافعى در «مناقب» و ابن شيرويه ديلمى در «فردوس» نقل كردهاند
- نصّ دوم احمد حنبل در «مسند» و فقيه مغازلى شافعى در «مناقب» و طبرى در «تاريخ» خود و جريرى (جزرى) در «تاريخ» خود
- نصّ سوم نصّى است كه احمد حنبل در «مسند» خود روايت كرده
- نصّ چهارم ابن مغازلى شافعى در «مناقب» از ابو ذر روايت كرده
- نصّ پنجم باز نصّى است كه ابن مغازلى در «مناقب» از ابن عباس روايت نموده
- نصّ ششم أبو بكر أحمد بن موسى بن مردويه كه از جمله متعصّبان اهل سنّت است در كتاب «مناقب» خود روايت كرده
- نصّ هفتم أبو بكر محمّد بن مؤمن شيرازى كه از مشاهير سنّيان است در «رساله اعتقاد» روايت كرده است
- نصّ هشتم خوارزمى در «مناقب» خود روايت كرده كه پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) گفت:
- نصّ نهم نصّى است كه فخر رازى در كتاب «نهاية العقول» روايت نموده
- نصّ دهم نصّى است كه باز در كتاب مذكور مروى است
- نصّ يازدهم فخر رازى در كتاب مذكور و اسعد بن حسين بن على در كتاب «اربعين» روايت كردهاند
- نصّ دوازدهم محمّد بن مؤمن شيرازى در «رساله اعتقاد» روايت كرده است
- نصّ سيزدهم حافظ محمّد بن مؤمن شيرازى از دوازده تفسير خودشان روايت كرده
- نصّ چهاردهم خوارزمى در «مناقب» خود روايت كرده
- نصّ پانزدهم در «صحيح» ترمذى و «سنن» أبي داود و «جمع بين الصحاح السّتة» و «مسند» احمد حنبل و «مصابيح» و «مناقب» ابن مغازلي مروى است كه
- نصّ شانزدهم نصّى است كه ابن أبي الحديد در «شرح نهج البلاغه» روايت نموده
- نصّ هفدهم أبو القاسم حسكانى در «شواهد التنزيل» روايت كرده است
- نصّ هيجدهم نصوص كثيره است كه در خصوص ائمه اثنى عشر رسيده است.
- قال: و ما حال مؤنث اين كار يعنى اثبات نصّ را از ايشان بر مىداريم
- قال: اكنون دليلى اقامه كنيم و نقلى آوريم از كتب شيعه كه دلالت كند بر اينكه بودن نصّ محال است.
شهاب ثاقب در امامت
مشخصات كتاب
نام كتاب: شهاب ثاقب در امامت
نويسنده: ملا محمد مهدى نراقى
موضوع: كلام
تاريخ وفات مؤلف: 1209 ق
زبان: فارسى
تعداد جلد: 1
ناشر: كنگره بزرگداشت محققان نراقى
[مقدمة المؤلف]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
حمد و سپاس بى انتها سزاوار درگاه آفريدگارى است- جلّت عظمته-، كه نوع عظيمه الشأن انسان را از جميع انواع كونيه برگزيده به تاج وهاج و لقد كرّ منا بنى آدم بنواخت، واو را از ساير شركاء جنس به خلعت با شرافت قوه ادراك نيك و بد، و امتياز باطل و حقّ سرافراز و مكرّم ساخت.
و ثناء و ستايش بى حدّ و احصاء شايسته بارگاه كردگارى است- عمّت نعمته، كه از جهت ارشاد عباد و انتظام بلاد، سفراء مقرّبين و انبياء مكرّمين را از بهترين عشائر و قبائل و نيكوترين مواضع و اماكن بر انگيخته، بر كافّه انام و قاطبه خاصّ و عامّ مبعوث نمود و از براى اكمال دين و ملّت و اتمام لطف و نعمت اوصياى راشدين و خلفاى معصومين از اقارب و اولاد انبياء عظام و ذرارى و احفاد اصفياء كرام به نصوص جليّه و خفيّه مخصوص و منصوب فرمود.
و منّت و رأفت كريمى- راست عظمت رحمته- كه طالبان راه هدايت را به مقتضاى و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا به وسيله خانواده وحى و تنزيل، و عترت هاديه رب جليل به شاه راه مذهب حقّ رسانيد و سرگشتگان وادى تقليد و عصبيّت را به مؤدّاى فيذرهم فى طغيانهم يعمهون در بيابان بى پايان آراء فاسده و مذاهب باطله حيران و معطّل گردانيد.
و درود بى غايت و تحيّات بى نهايت بر روان سرور سروران و سيّد و خاتم پيغمبران و بر آل اطهار و عترت ابرار او كه نجوم فلك خلافت و